Monday, 30 June 2014

Saturday, 28 June 2014

میلاد عیسی مسیح

۱۸تولد عیسی مسیح اینچنین روی داد: مریم، مادر عیسی، نامزد یوسف بود. امّا پیش از آنکه به هم بپیوندند، معلوم شد که مریم از روح‌القدس آبستن است.۱۹از آنجا که شوهرش یوسف مردی پارسا بود و نمی‌خواست مریم رسوا شود، چنین اندیشید که بی‌هیاهو از او جدا شود.۲۰امّا همان زمان که این تصمیم را گرفت، فرشتۀ خداوند در خواب بر او ظاهر شد و گفت: «ای یوسف، پسر داوود، از گرفتن زن خود مریم مترس، زیرا آنچه در بطن وی جای گرفته، از روح‌القدس است.۲۱او پسری به دنیا خواهد آورد که تو باید او را عیسی بنامی، زیرا او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد بخشید.»۲۲اینهمه رخ داد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود، به حقیقت پیوندد که:
۲۳«باکره‌ای آبستن شده، پسری به دنیا خواهد آورد
و او را عِمانوئیل خواهند نامید،»
که به‌معنی «خدا با ما» است.۲۴چون یوسف از خواب بیدار شد، آنچه فرشتۀ خداوند به او فرمان داده بود، انجام داد و زن خود را گرفت.۲۵امّا با او همبستر نشد تا او پسر خود را به دنیا آورد؛ و یوسف او را عیسی نامید.

Tuesday, 17 June 2014

بازگشت به ناصره


۱۹پس از مرگ هیرودیس، فرشتۀ خداوند در مصر به خواب یوسف آمد۲۰و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به سرزمین اسرائیل بازگرد، زیرا آنان که قصد جان کودک را داشتند، مرده‌اند.»۲۱پس یوسف برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و به سرزمین اسرائیل بازگشت.۲۲امّا چون شنید آرخِلائوس به‌جای پدرش هیرودیس در یهودیه حکم می‌راند، ترسید به آنجا برود، و چون در خواب هشدار یافت، رو‌به سوی نواحی جلیل نهاد۲۳و در شهری به نام ناصره سکونت گزید. بدینترتیب، کلام انبیا به حقیقت پیوست که گفته بودند «ناصری» خوانده خواهد شد.

Sunday, 15 June 2014

یحیی، هموارکنندۀ راه مسیح


مَتّی ۳:‏۱-‏۱۲ -‏ مَرقُس ۱:‏۳-‏۸؛ لوقا ۳:‏۲-‏۱۷

۱در آن روزها یحیای تعمیددهنده ظهور کرد. او در بیابان یهودیه موعظه می‌کرد و۲می‌گفت: «توبه کنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»۳یحیی همان است که اِشَعْیای نبی درباره‌اش می‌گوید:
«ندای آن که در بیابان فریاد برمی‌آورد:
”راه را برای خداوند آماده کنید!
مسیر او را هموار سازید!“‌»
۴یحیی جامه از پشم شتر بر تن داشت و کمربندی چرمین بر کمر می‌بست، و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود.۵مردم از اورشلیم و سراسر یهودیه و از تمامی نواحی اطراف رود اردن نزد او می‌رفتند۶و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از دست او تعمید می‌یافتند.
۷امّا یحیی چون بسیاری از فَریسیان و صَدّوقیان را دید که به آنجا که او تعمید می‌داد می‌آمدند، به آنان گفت: «ای افعی‌زادگان! چه کسی به شما هشدار داد تا از غضبی که در پیش است، بگریزید؟۸پس ثمری شایستۀ توبه بیاورید۹و با خود مگویید ”پدر ما ابراهیم است.“ زیرا به شما می‌گویم خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد.۱۰هم‌اکنون تیشه بر ریشۀ درختان نهاده شده است. هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.
۱۱«من شما را برای توبه، با آب تعمید می‌دهم؛ امّا آن که پس از من می‌آید تواناتر از من است و من حتی شایسته نیستم کفشهایش را پیش آورم. او شما را با روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد.۱۲او کج‌بیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خود را پاک خواهد کرد و گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، امّا کاه را با آتشی خاموشی‌ناپذیر خواهد سوزانید.»

Friday, 6 June 2014

تعمید عیسی


مَتّی ۳:‏۱۳-‏۱۷ -‏ مَرقُس ۱:‏۹-‏۱۱؛

لوقا ۳:‏۲۱ و ۲۲؛ یوحنا ۱:‏۳۱-‏۳۴

۱۳آنگاه عیسی از جلیل به رود اردن آمد تا از دست یحیی تعمید گیرد.۱۴ولی یحیی کوشید او را از این کار بازدارد و به او گفت: «مَنَم که باید از تو تعمید بگیرم، و حال تو نزد من می‌آیی؟»۱۵عیسی در پاسخ گفت: «بگذار اکنون چنین شود، زیرا شایسته است که ما پارسایی را به‌کمال تحقق بخشیم.» پس یحیی رضایت داد.۱۶چون عیسی تعمید یافت، بی‌درنگ از آب برآمد. همان‌دم آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید که همچون کبوتری فرود آمد و بر وی قرار گرفت.۱۷سپس ندایی از آسمان دررسید که «این است پسر محبوبم که از او خشنودم.»

Sunday, 1 June 2014

عیسی در بوتۀ آزمایش


مَتّی ۴:‏۱-‏۱۱ -‏ مَرقُس ۱:‏۱۲ و ۱۳؛

لوقا ۴:‏۱-‏۱۳

۱آنگاه روح، عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسه‌اش کند.۲او چهل شبانه‌روز را در روزه سپری کرد و پس از آن گرسنه شد.۳آنگاه وسوسه‌گر نزدش آمد و گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگها بگو نان شوند!»۴عیسی در پاسخ گفت: «نوشته شده است که:
«‌”انسان تنها به نان زنده نیست،
بلکه به هر کلامی که از دهان خدا صادر شود.“»
۵سپس ابلیس او را به شهر مقدّس برد و بر فراز معبد قرار داد۶و گفت: «اگر پسر خدایی، خود را به زیر افکن، زیرا نوشته شده است:
«‌”دربارۀ تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد
و آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت،
مبادا پایت به سنگی برخورَد.“»
۷عیسی به او پاسخ داد: «این نیز نوشته شده که،
«‌”خداوند خدای خود را میازما.“»
۸دیگربار ابلیس او را بر فراز کوهی بس بلند برد و همۀ حکومتهای جهان را با تمام شکوه و جلالشان به او نشان داد۹و گفت: «اگر در برابرم به خاک افتی و پرستشم کنی، اینهمه را به تو خواهم بخشید.»۱۰عیسی به او گفت: «دور شو ای شیطان! زیرا نوشته شده است:
«‌”خداوند، خدای خود را بپرست
و تنها او را خدمت کن.“»
۱۱آنگاه ابلیس او را رها کرد و فرشتگان آمده، خدمتش کردند.